رئیس کدام جمهور؟
20 ارديبهشت 1392 |
اول: یک پرسش
در جلسه ای با حضور جمعی از دوستان ارزشی، پرسیده شد: اگر کسی کاندیدای ریاست جمهوری اسلامی ایران شود که بدانیم ریاستش، موجب تولید بحران های اقتصادی شده و بحران های سیاسی به دنبال خواهد آورد و یا حتی اگر بدانیم ریاست او موجب بحران های امنیتی شده و علاوه بر ناامنی های فراوان جنگ های خارجی یا داخلی متعددی در خواهد گرفت و این جنگ ها، هزاران نفر کشته و شمار بیشتری مجروح و بی خانمان و یتیم و ... به بار خواهد آورد، آیا شما به چنین شخصی رای خواهید داد؟
قاطبه دوستان ارزشی حاضر پاسخ شان این بود که هرگز به چنین کسی رای نخواهیم داد.
پاسخ شما چیست؟
دوم: دو مقدمه
مقدمه اول- منطقی بودن هر تصمیم و انتخابی، وابسته به مقصد و مقصودی است که از آن داریم.
این بدان معناست که تصمیم ها و انتخاب های ما، اگر موجب دستیابی به مقصد و مقصود مورد نظر گردد، منطقی و درست است و این یعنی شاخص و معیار صحتِ انتخاب ها و تصمیمات ما، صحتِ مقاصد و مقصودهای ما و تناسب آن انتخاب ها و تصمیم ها با این مقاصد و مقصودهاست.
مثال اول: منطقی بودنِ انتخاب وسیله نقلیه، وابسته مقصد و مقصودی است که در نظر گرفته ایم. اگر مبدا میدان آزادی تهران باشد و مقصد، مشهد مقدس، استفاده از هواپیما، منطقی است، اما اگر مقصد میدان انقلاب باشد، استفاده از هواپیما، با وجود همه مزایا و امکانات، غیرمنطقی است. بنابراین اگر کسی بگوید، می خواهم به جایی بروم، به نظر شما از چه وسیله ای استفاده کنم؟ پاسخ منطقی این است که: "بگو مقصدت کجاست، تا بگویم کدام وسیله مناسب است." اگر بدون سوال از مقصد، وسیله ای به او پیشنهاد کنیم و مثلا با شمارش مزایای بسیار هواپیما، از سرعت و کیفیت و امکانات رفاهی آن بگوییم، به خطا رفته ایم. پس صحت انتخاب هواپیما با شمارش قابلیت های هواپیما، منوط است به مقصد و مقصود ما. و این یعنی صرفِ مزایا و امکانات بیشتر، موجب صحتِ انتخاب هواپیما نیست.
مثال دوم: انتخاب پیچ گوشتی چهار سو یا دو سو، با توجه به پیچی که می خواهیم ببندیم یا باز کنیم، منطقی و معقول است. اگر کسی بدون توجه به پیچ مورد نظر، و صرفاً با توجه به مزایا و کیفیت و استحکامِ یک پیچ گوشتی، استفاده از آن را توصیه کند، از او نمی پذیریم و توجه او را به جای ویژگی های پیچ گوشتی، ابتدا به ویژگی پیچ مورد نظر جلب می نماییم. بر این اساس استفاده از بهترین، مستحکمترین، گران ترین پیچ گوشتی چهارسو برای باز کردن یک پیچ با سرِ دوسو، غیر معقول و غیرمنطقی می باشد ولی استفاده از یک پیچ گوشتیِ کهنه معمولیِ دو سو برای باز کردن آن، کاملاً منطقی است.
مثال سوم: انتخاب یک جانبازِ و معلولِ نویسنده برای رهبری فتح قله دماوند، کاملاً غیرمنطقی و در عین حال انتخاب همو برای نگارش یک کتاب کاملاً منطقی است.
مقدمه دوم- مراحل پنج گانه تحقق اهداف انقلاب اسلامی:
براساس فرمایش حکیمانه امام خامنه ای، گفتمان و ماموریت انقلاب اسلامی با نفی سلطه طاغوت آغاز شده و با دستیابی به مرحله تمام نشدنیِ تمدن نوین اسلامی به سرانجام خواهد رسید.
گام اول، نفی سلطه طاغوت بود که با اصلِ انقلاب اسلامی 1357 تحقق یافت.
گام دوم، حاکمیت اسلام در نظام حکومتی بود که با شکل گیری ساختار نظام اسلامی در 1358 آغاز شد و با تثبیت آن در سال های اول انقلاب و دوران جنگ، به پایان رسید.
گام سوم، حاکمیت اسلام در نظام مدیریتی است که در دو بعد اسلامی سازی ساختارها و سیستم های مدیریتی و اسلامی سازی مدیران و در قالب دولت اسلامی، تحقق می یابد.
گام چهارم، حاکمیت اسلام در نظام فرهنگی و اجتماعی است که در قالب اسلامی سازی جامعه نمود می یابد و با فرمان امام خامنه ای در مورد اسلامی سازی سبک زندگی - و البته قبل اتمام گام سوم - رسماً آغاز گردیده است.
گام پنجم، حاکمیت اسلام در نظام تمدنی و جهانی است که بستر ساز اقامه حکومت جهانی مهدی موعود خواهد بود.
البته این لزوماً بدین معنا نیست که ظهور قبل از اتمام گام پنجم نخواهد بود، بلکه در جای جای این مسیر، و حتی همین جمعه پیش رو، منتظر ظهور خواهیم بود، تا همه مسیر را با او بپیماییم؛ اما این مسیر نهایتاً فقط با حضور مهدی طی شدنی است و ما در هر حال، چه با مهدی و چه بی مهدی و با مسلم او خامنه ای عزیز، و البته با هدایت باطنی مهدی، ملکف به پیمودن آن.
نیز این اهداف تنها با نفی درونی و بیرونی طاغوت و استکبار جهانی در همه گام ها، که از جمله در تمدن منحط غرب، متجلی شده، پیمودنی است.
سوم: سخن اصلی
اقامه تمدن نوین اسلامی که از مسیر اسلامی سازی دولت و جامعه، می گذرد، مقصد و مقصود انقلاب اسلامی؛ و قوه مجریه و شخص رئیس جمهور یکی از ابزارها و وسایل تحقق آنند. رئیس جمهوری اسلامی ایران، کسی می تواند و باید باشد، که توان عبور دادن کشتی قوه مجریه - زیر سایه هدایت کلی رهبری انقلاب - به سمت اهداف والای انقلاب اسلامی را داشته باشد.
انتخاب رئیس جمهور برای ایران اسلامی، هنگامی منطقی و صحیح است که فرد مورد نظر، قابلیت های لازم برای ایفای این رسالت خاص را دارا باشد نه هر قابلیتی را. بنابراین اظهارنظر در مورد، ویژگی های کاندیدای اصلح، بدون توجه به مقصد و مقصود انقلاب یعنی اسلامی سازی دولت، جامعه و تمدن، همان قدر غیرمنطقی است که توصیه استفاده از هواپیما برای پیمودن مسیری کوتاه، یا استفاده از اتومبیل برای مسافتی بسیار طولانی. نیز اصلح شمردنِ کاندیدایی با شمارش مزایا و نقاط قوت او بدون توجه به مقصد و مقصود انقلاب، همان قدر نادرست است که توصیه به استفاده از پیچ گوشتی چهارسو برای باز کردن پیچی با سر دو سو.
ما در انتخابات دنبال هر فرد توان مندی نیستیم تا رصد کنیم و ببینیم که چه کسی مجموعاً دارای مزایای بیشتری است و او را اصلح بدانیم و معرفی نماییم. ما به دنبال کسی هستیم که توان مندی های متناسبِ با تحقق اهداف انقلاب را داشته باشد و لو در مطلق توان مندی ها، ضعیف تر از برخی دیگر باشد. پیچ انقلاب، اگر دو سو باشد، بهترین پیچ گوشتی های چهارسو، نخواهند توانست آن را باز کرد اما حتی پیچ گوشتی ای معمولی اما دو سو این قابلیت را خواهد داشت.
حس غلطی که در بسیاری از مردم و حتی نیروهای ارزشی، طی سالیان متمادی بعد از انقلاب وجود داشته است، این بوده که ما رئیس جمهوری می خواهیم که مثلاً مشکلات اقتصادی را حل کند، اوضاع کشور را بهبود بخشد، سازندگی و عمران داشته باشد و ... . و در این فضا بسیاری از کاندیداها از جمله کاندیداهای فعلی، به شمارش توان مندی های خود در حل این مشکلات می پردازند و با توجه به آن توانمندی ها احساس تکلیف می نمایند؛ نه با توجه به مقصد و مقصود انقلاب؛ و معیارها و شاخص های ناشی شده از آن و توان مندی های مورد نیاز برای تحققِ اهداف انقلاب.
حس درست آن است که ما کسی را می خواهیم که توان مندی های لازم برای تحقق اهداف انقلاب را داشته باشد، چنین شخصی صد البته توان حل مشکلات اقتصادی و بهبود اوضاع کشور و عمران و آبادانی کشور را نیز خواهد داشت. این از آن روست که ما تردیدی نداریم که اگر کسی با تحقق اهداف انقلاب، ما را به اسلام عزیز نزدیک کند، مشکلات ما زیر سایه اسلام حل خواهد شد. اگر رئیس جمهور صادقانه به دنبال اسلامی سازی دولت و اسلامی سازی جامعه و سبک زندگی باشد، قطعاً مشکلات اقتصادی، سیاسی، اخلاقی، خانوادگی، تربیتی و ... حل خواهد شد. این مشکلات ما از آن رو حل نمی شود که ساختار مدیریتی و مسئولان ما و نیز سبک زندگی ما از اسلام عزیز فاصله ها دارد، درمان این دردها در اسلامی سازی دولت و سبک زندگی است.
مردم ما بزرگ و عالی همت ند. مشکل ما فقط در آسفالت خیابان و کوچه ها نیست، تا آنکه را بهتر آسفالت می کند، اصلح بدانیم، مشکل ما فقط درآمدهای کم نیست، تا آنکه درآمد می افزاید را اصلح بدانیم. مشکل ما انزوای بین المللی و ... نیست، تا آنکه می تواند به ما آبروی بین المللی بدهد را اصلح بدانیم. مردم ما آسفالت و درآمد و آبروی بین المللی را می خواهند تا آنها را به خدا برساند.
اگر مشکل، فقط آسفالت باشد که آسفالتِ آمریکا و غرب به مراتب بهتر از آسفالت ماست. ما آسفالتی می خواهیم که با تحقق عدالت اجتماعی، مقرِّب و نزدیک کننده به فضائل اخلاقی و خداوند متعال باشد و مبعِّد و دورکننده از رذائل اخلاقی و شیاطین. آسفالت ما هم باید دنیایمان را آباد کند، هم آخرتمان را.
از این روست که در همه نظام ها، انتخاب ها ضرورتاًٌ یک انتخاب فرهنگی و دینی نیست، بلکه بسیاری از اوقات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... است ولی در اینجا همیشه و همواره ضرورتاً یک انتخاب فرهنگی و دینی است و بعد اقتصادی و سیاسی و ... .
آسفالت خیابان ها در جمهوری اسلامی، قبل از آنکه موضوعی عمرانی باشد، یک مقوله دینی و فرهنگی است. ما رئیس جمهور و مسئولینی می خواهیم که در همه حوزه ها دارای این درک باشند. اگر این درک را داشت، می تواند آسفالت و اقتصاد، عمران و آبادانی، سیاست خارجی، آموزش و پرورش، راهنمایی و رانندگی و قانون گذاری و قضاوت، بانکداری و معماری، علم و هنر و ... را در خدمت اهداف انقلاب قرار داده و با این ابزارها، تکامل و عبودیت الله را در بعد فردی و اجتماعی، حداکثرسازی نماید. این است معنای زیربنا بودن فرهنگ و در اصل، انقلاب فرهنگی بودنِ انقلاب اسلامی.
خباثت تمدن غرب و آمریکا در این است که آسفالت خوب را جز با خودفروشی به کسی نمی دهند. باید هویتِ حقیقی و انسانی خود و آخرتت را تباه کنی، تا دنیایت را شاید آباد کنند. باید هویتِ فرهنگی و دینی خود را به تاراج گذاری و چوب حراج به عزت و شرف و ناموس و استقلال خودت بزنی، تا آسفالت خوب، شاید بیابی.
بله استحاله هویتی و فرهنگی اگر باشد، می شوی ژاپن، اما اگر ذره ای بخواهی روی هویتت بایستی، آنهم نه خودت حتی اگر ملتت، یا باید عربستانِ ذلیل باشی و مثل غلام حلقه بگوش و سگِ قلاده به دست، به دستور ارباب پارس کنی، یا مصرِ حسنی مبارک باشی که با هزاران حلبی آباد در قبرستان های اطراف قاهرهِ چند میلیونی، مجبوری حتی بعد از انقلابت و حتی با حاکمیت اخوان المسلمین، برای آنکه نانِ خشک و جیره سالانه ات از طرف آمریکا قطع نشود، پایبند به صلح با اسرائیل خون آشام باشی و ارتباط با جمهوری پاکیزه اسلامی ایران را علی رغم خواستِ درونی خودت و ملتت، به تاخیر بیاندازی.
پس ما هر کسی را نمی خواهیم، کسی را می خواهیم که به کارِ اهداف انقلاب بیاید. رئیس جمهوری اسلامی ایران، ماموریتی ویژه دارد، قوه مجریه جمهوری اسلامی، مجریِ ارادهِ امام و امت در تحقق اهداف انقلاب است نه مجریِ اراده خود یا دیگری یا غرب. رئیس جمهور ایران، رئیس «جمهوری» است که اهداف بلندی دارد و برای تحقق آن اهداف و به پیروی از ولایت الهی، با افتخار صدها هزار شهید و قربانی داده و هنوز هم آماده است با اشاره مولایش، صدها هزار قربانی دیگر به میدان بیاورد. «جمهور» در ایران اسلامی، به دنبال شکمی پر، کامی روا، آسفالتی صاف و آبرویی در جهان به هر قیمتی نیست. رئیس این «جمهور» باید به کار این «جمهور» بیاید نه «جمهور»های دیگر.
چهارم: یک پاسخ داده شده
سوال این است:
اگر فرضاً، امیرالمومنین(ع)، در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در ایران کاندید شوند، آیا به او رای می دهید؟
پاسخ ندهید، شما پاسخ خود را در ابتدای این نوشته داده اید! همان را تکرار کنید.
پرسش ابتدایی ما همین بود با زبانی دیگر:
آیا به کسی که با انتخابش بحران های سیاسی، اقتصادی و امنیتی به وجود بیاید و با راه اندازی جنگ های داخلی، هزاران نفر کشتن دهد رای می دهید؟
پاسخ قاطبه دوستان ما، منفی بود. قاطعانه به این دوستان گفته شد، اگر امیرالمومنین در سال 1392 کاندیدای ریاست جمهوری، می بودند؛ شما به او رای نمی دادید. بهت و تعجب فضای جلسه را فرا گرفت.
بله امیرالمومنین کسی بود که با انتخاب او از سوی مردم برای خلافت، بحران های سیاسی، اقتصادی و امنیتی اوج گرفت. خواصِ قدرت طلب کنار گذاشته شدند، طلحه، زبیر و معاویه. بیت المال از کابین زنان، باز پس گرفته شد و سه جنگ داخلی بزرگ بر جامعه اسلامی تحمیل شد که فقط در یکی از آنها، چهار هزار نفر کشته شدند.
اگر علی رئیس جمهوری اسلامی ایران باشد، باز همان علی است. برخی از ما و برخی از کاندیداهای این دوره، یا به او رای نمی دادیم یا به شرط عدم تشدید بحران و کاهش تحریم های اقتصادی و تنش زدایی و عدم جنگ با غرب و ... به او رای می دادیم.
رای ندادن ما به امیرالمومنین(ع)، بدان معناست که ما هنوز تحمل عدلِ علی را نداریم یا به خاطر بی صبری یا بی بصیرتی که هر دو ناشی از ضعفهای ما در خودسازی است. عدل علی سکه ای دو روست. هم شیرینی دارد هم تلخی. اینکه کدامش نصیب ما شود، وابسته به عملکرد ماست ولی باید برای هر دو آماده بود، ما باید علی را بخواهیم چه روی شیرینش به ما برسد چه سوی تلخش.
بله اگر خمینیِ کبیر هم کاندیدای ریاست جمهوری بود، برخی از ما و برخی از کاندیداها به او رای نمی دادیم، او نیز مرد ایستادن در مقابل استکبار و حمایت از مستضعفین به هر قیمتی بود. او از تحریم باکی نداشت. او از بحران سیاسی و انزوای بین المللی نمی ترسید او می گفت حتی اگر دور کشور ما دیوار بکشید ما کشورمان را خودمان می سازیم اما برخی کاندیداهای امروز می گویند ما نباید کاری کنیم که دور کشور دیوار بشکند.
کاندیداهایی که به تحریک و تقویت نیازهای مادی و دانی مردم می پردازند، دستیابی انقلاب به اهدافش را به تاخیر می اندازند. ما باید نیازهای عالی مردم را تحریک کنیم. این خدمت به انقلاب نیست که سر مردم را با شعارهایمان، به زیر بیاندازیم و از نگاه به افق های اعلی بازداریم. این نه یعنی مشکلات روزمره را نباید حل کرد یا شعار حلش را نداد، بلکه یعنی با نگاه به افق های اعلی و متناسب با آن، باید مشکلات را حل کرد.
با همراهانِ صادقِ علی می توان اهداف انقلاب را تحقق بخشید. با پیروان خالص خمینی می توان اهداف انقلاب را دنبال کرد. سید علی فرزند علی و خمینی است در اندیشه و گفتار و کردار پایبند به گفتمان انقلاب اسلامی؛ رئیس جمهوری اسلامی باید شبیه او باشد، نه شبیه دیگران.
این بدان معنا نیست که ما از بحران و تحریم اقتصادی و ... استقبال می کنیم یا طالب بحران های سیاسی و امنیتی هستیم و یا جنگ طلبیم؛ بلکه بدان معناست که خود را برای هر شرایطی مهیا کرده ایم و دائر مدار تکلیفیم. اگر بناست به امر مولا - چه علی، چه خمینی و چه خامنه ای - در مقابل استکبار بایستیم و از حق هسته ای و بیداری اسلامی حمایت عملی کنیم و با آمریکا و اسرائیل دشمنی علنی؛ از آشوب و بحران و جنگ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و... خوفی نخواهیم داشت و شعار بیداری انسانی و دوستی با ملت اسرائیل و سرجنگ نداشتن با اسرائیل را نخواهیم داد. و اگر به امر مولا بنا بر عدم مداخله در جنگ خلیج و عراق و افغانستان و حزب الله و فلسطین باشد، ما شوقی برای جنگ نخواهیم داشت.
پنجم: اصلح چه کسی نیست؟ و اصلح کیست؟
بر این اساس
اصلح کسی نیست که دارای توانمندی های مدیریتی و اقتصادی و سیاسی و ... باشد.
اصلح کسی نیست که مشکلات ما را حل کند و مشکلات دیگری ایجاد نکند.
اصلح کسی نیست که بتواند خیابان های ما را آسفالت کند و رشد علمی ایجاد نماید.
اصلح کسی نیست که کشور را سیاه و بحران زده نشان می دهد و خود را فرشته نجات.
اصلح کسی است که مسلح به گفتمان انقلاب اسلامی و ملتزم به لوازم عملی آن است.
این وپژگی محوری:
از سویی اطاعت محض از امامِ امت و احساس نوکری محض در برابر امتِ امام و در یک کلام نرمش و خضوع در برابر امام و امت و در سویی دیگر سرسختی و نفوذناپذیری در برابر ویژگان و دشمنانِ امام و امت را موجب گردیده و با به کارگیری تخصص های لازم، کارآمدی مورد نیاز برای دستیابی به اهداف انقلاب را به ارمغان می آورد.
چنین کسی می تواند حامل عَلَم انقلاب در قوه مجریه باشد. این وسیله نقلیه و این نوع پیچ گوشتی به کار انقلاب می آید و الا هر چقدر توانمندهای کسی بالا باشد اما در یکی از این ویژگی ها دچار اختلال باشد، نخواهد توانست انقلاب را با سرعت مطلوب به سمت اهداف حرکت دهد.
پنجم: سرگذشت گفتمان انقلاب اسلامی
دهه اول انقلاب به جنگ گذشت، در 16 سال حاکمیت دولت های سازندگی و اصلاحات، این گفتمان، هر چند هیچ گاه از رشد طبیعی باز نماند، اما تحت تاثیر این دولت ها به ضعف کشیده شد و نحیف گردید. در این دوران، از سویی دشمن از جمله با مدیریت خواسته و ناخواسته مدیران این دولت ها، درصدد حاشیه نشین کردن و نابودی این گفتمان برآمد. حس بسیاری از دلسوزان انقلاب این بود که چاره ای جز تحمل این تکنوکرات ها وجود ندارد. ما داشتیم به تکنوکرات ها و سکولارها عادت می کردیم. فضا پذیرش امثال کرباسچی ها را به ما تحمیل می کرد.
اما از سویی دیگر امام خامنه ای با سر دست گرفتن شعارهای انقلاب و تبیین اندیشه های آن، موجب زنده نگاه داشتن این گفتمان گردیده و به ویژه در هشت سال دوم، با حمایتِ مجاهدانهِ قرآنی و برهانی آیت الله مصباح، جانی تازه یافت.
سال 84 از میان هشت کاندیدای ریاست جمهوری دوره نهم، تنها یک نفر صادقانه و خالصانه، گفتمانِ از میدان مینِ دولت های سکولار به سلامت عبور کردهِ انقلاب اسلامی را بر سر دست گرفت و در قول و فعل، آن را در معرض دید عموم مردم قرار داد؛ محمود احمدی نژاد. او با دعاها، توکل ها، توسل ها و تلاش های توده مردم و دلسوزان انقلاب، رئیس دولت نهم شد و بهار گفتمان انقلاب اسلامی، بعد از خزانی 16 ساله فرا رسید. بهار خوبی بود، امیدها زنده شد و مردم دوباره چشم به گفتمانِ تنومند و کارآمد انقلاب دوختند. دولت نهم، حسرت مردم در داشتنِ مسئولانی چون رجایی ها را، از دلشان زدود و مدال احیاگر گفتمان انقلاب اسلامی و بهترین دولت بعد از مشروطه را از امام خامنه ای دریافت نمود. خستگیِ 16 ساله مردم از جانشان زدوده شد و کشور جانی تازه به خود گرفت. چهره کشور به لحاظ اقتصادی، عمرانی، سیاسی و حتی فرهنگی تغییر کرد. رئیس دولت نهم معیارهای اصلح را داشت، او با شعار واقعیِ عدالت و دولت اسلامی به میدان آمده بود و توانست به وسیله دولت نهم، ذائقه مردم را از شیرینی گفتمان انقلاب مملو نماید. احمدی نژاد در دولت نهم، نماد گفتمان انقلاب اسلامی بود. مطیع رهبری، نوکر مردم، استکبارستیز، ساده زیست، عدالت طلب، مخالف با رانت خواری و... . گفتمان انقلاب، بار دیگر در دولت نهم موفقیتی بزرگ کسب کرد. دشمنان خارجی و داخلی، مخالفان و ورشکستگان سیاسی و اقتصادی و... درصدد بر آمدند عمر دولتِ عَلَمدار گفتمان انقلاب را کوتاه کنند. جنگ احزابی بی سابقه با فتنه ای بسیار پیچیده به راه افتاد، اما اراده الهی بر آن بود که این گفتمان ادامه یابد. 9 دی مدد الهی و بیعت تاریخی مردمی، نصیب گفتمان انقلاب اسلامی گردید. اما ...
ششم: و اما اینک
یک – دولت نهم، بهترین دولت تاریخ انقلاب است.
بدون اندک تعصبی و با رصد و تحلیل و محاسبه واقعیت های آن دوره، باید احیاگر گفتمان انقلاب اسلامی را شخص امام خامنه ای دانست که به کمکِ مالک خود، مصباح یزدی و البته با نقش آفرینی میدانی شخص احمدی نژاد، یاد دولت نهم را در خاطره مردم در کنار یاد دولت شهید رجایی نهاد.
دو – احمدی نژاد یک استثناست.
مثل او سراغ نداریم کسی را که ابتدا خالصانه، صادقانه و قاطعانه در خدمت گفتمان انقلاب اسلامی باشد و در انتهایش قاطعانه در برابرش.
سه – خدمتی که احمدی نژاد 84 به انقلاب کرد، حتی توسط او هم از بین رفتنی نیست.
احمدی نژاد 84 در احیای گفتمان انقلاب اسلامی نقشی محوری آفرید، اما همه باید بدانند که صدها و هزاران احمدی نژاد 92 اگر پشت در پشت هم قرار گیرند، نخواهند توانست خدمتِ بزرگِ احمدی نژاد 84 را از بین ببرند. احمدی نژاد بت هایی را شکست که دیگر حتی توسط خود او دوباره ساختنی نیستند، احمدی نژاد ارزش هایی را احیاء کرد، که متکی به احمدی نژاد نیست، تا با کم آوردن او، به آنها خللی وارد شود. این ارزش ها متکی به همه انبیاء و ائمه و شهداء و امام شهداست. بنابراین هرگز احمدی نژاد نخواهد توانست بر خرمنی که خود برای انقلاب فراهم آورده، آتشی بیفکند. این آتش حداکثر خود او و اطرافیانش را فرا خواهد گرفت.
چهار – رای به احمدی نژاد نه در 84 اشتباه بود نه در 88.
رای ما به احمدی نژاد 84، رای به احیای گفتمان انقلاب اسلامی بود و رای ما در سال 88 به او، رای به نماد گفتمان انقلاب اسلامی بود. این جملات، قبل از انتخابات، در سال 88 نگاشته شده بود: " امروز احمدی نژاد یک شخص نیست، بلکه نماد اندیشه امام و آرمان های انقلاب است، امروز رای به احمدی نژاد رای به گفتمان امام و اهداف انقلاب و رای به حمایت های رهبری است... خود او در آینده ممکن است منحرف شود، از راه امام برگردد یا با تعهد به راه امام، مرتکب اشتباهاتی شود... اما از ارزش حمایت ما کاسته نخواهد شد." ما هم به حمایت دیروزمان از احمدی نژاد به دلیل حمایت او از گفتمان انقلاب، افتخار می کنیم؛ هم به رویگردانی امروزمان از او، به دلیل رویگردانی او از گفتمان انقلاب.
پنج – معتقدان به گفتمان ناب انقلاب اسلامی، سامان یافته اند.
احیای گفتمان انقلاب در سال 84، نیروهای ارزشی و نابِ معتقد به آن را ساماندهی کرد، فتنه 88، بدان قوت بخشید و به لطف الهی در سال 92 منسجم تر و متشکل تر از قبل شده و خواهد شد. تا قبل از 84، بدنه فعال اجتماعیِ گفتمان انقلاب اسلامی بسیار متشتت و پراکنده بود.
شش – اگر رای ما در سال 84 به احمدی نژاد نبود، یا در سال 88 به او رای نمی دادیم، امروز در سال 92 به کسی در حد و اندازه احمدی نژاد قانع می بودیم. اما اینک ما به شخصی در حد احمدی نژاد 84 قانع نیستیم و بسیار بالاتر از او را می خواهیم. این بدان معناست که اگر از کاندیداهای آن دوره، به هر کس جز احمدی نژاد رای می دادیم، 8 سال عقب می بودیم. رای ما به احمدی نژاد، 8 سال ما را جلو آورد، هر چند خود او تا انتهاء نیامد. این است معنای سخن حیکم فرزانه انقلاب که رئیس جمهور بعدی باید نقاط قوتِ رئیس جمهوری فعلی را داشته باشد منهای نقاط ضعفش.
هفت – مشی احمدی نژاد در کنار گذاردنِ گفتمان انقلاب اسلامی، دو خاصیت گفتمانی داشته است:
اول آنکه – اگر بتوان نام گفتمان بر آن نهاد - گفتمان جریان انحرافی را تولید کرده است. این گفتمان فکر جدید دارد اما پایگاه اجتماعی ندارد، نه آنکه رای نداشته باشد. پایگاه اجتماعی ندارد چراکه در میان مردم کسی را نمی توان یافت که معتقد به نگرش ها و افکار جریان انحرافی باشد. رای اندکی ممکن است داشته باشد، چراکه هستند کسانی که براساس نگاه های ملی گرایانه، یا با توجه به نگاه لیبرالیستی این جریان به فرهنگ، یا برای انتقام گرفتن از نظام، یا برخی ساده لوحان به امید وعده های اقتصادی و پولی، حاضر به رای دادن به آن باشند. بدین جهت تمام تلاش ها متمرکز شده تا در ویترینِ این جریان، پایگاه اجتماعی فرضی، واقعی و بسیار وسیع به نمایش درآید تا قدرت چانه زنی با حاکمیت برای تایید صلاحیت مشایی بالا رود. البته امیدی به شورای نگهبان ندارند، بلکه امیدوارند داستان تایید صلاحیت دو کاندیدای اصلاح طلب در سال 84 که به درخواست رئیس جمهور وقت از رهبر انقلاب انجام شده بود، در سال 92 نیز تکرار شود. هدف حداکثری این جریان رسیدن به ریاست جمهوری و هدف حداقلی هزینه تراشی برای نظام است. در صورت عدم تایید صلاحیت، احتمال استعفای رئیس جمهور و حتی تولید بحران های مصنوعی و جعلیِ اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتی، احتمالی قابل توجه است. به نظر می رسد نظام در مقابل این تحرکات قاطعانه بایستد.
دوم آنکه احمدی نژاد 84 گفتمان انقلاب را قوی و سایر گفتمان ها را ضعیف کرد اما مشی احمدی نژاد در کنار گذاردنِ گفتمان انقلاب اسلامی، هر چند از قوت گفتمان انقلاب اسلامی نکاست، ولی به سایر گفتمان ها تنفس مصنوعی داد و امید شکستن گفتمان تنومند شده انقلاب اسلامی را در دلِ دشمنان و نیز سایر گفتمان های رقیب یا گفتمان های غیرناب زنده کرد. به همین دلیل است که با وجود آنکه در بسیاری از انتخابات ها، گفتمان های جدیدی ظهور می کردند؛ در انتخابات سال 92 گفتمان جدید نداریم. سال 68 گفتمان سازندگی، سال 76 گفتمان اصلاحات، سال 84 گفتمان انقلاب اسلامی و دولت اسلامی، سال 88 گفتمان پیچیدهِ جنبش سبز، اما در انتخابات پیش رو گفتمان جدید نداریم بلکه گفتمان ها در حال تکرارند. یکی از علل تکثر و تعدد فراوان کاندیداهای ریاست جمهوری همین نکته است. اگر این تنفس مصنوعی توسط احمدی نژاد به سایر گفتمان ها داده نمی شد، شاهد حضور همه گفتمان ها با کاندیداهای متعدد در انتخابات سال 92 نمی بودیم.
هفتم: تکلیف امروز ما
رسالتِ اول و اساسی امروز دلسوزانِ انقلاب در انتخابات سال 92، انتخاب رئیس جمهور اصلح نیست؛ بلکه رسالت اساسی، حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامی و ارتقاء آن است. اگر این رسالت اساسی ایفاء شود، و این شاخص اساسی مبنای انتخاب رئیس جمهور قرار گیرد، رئیس جمهور اصلح نیز دیر یا زود انتخاب خواهد شد. امروز باید گفتمان احیاء شده در سال 84 و تثبیت شده در سال 88، در سال 92 ارتقاء یابد. حماسه سیاسی ما در سال 92 عبارت است از ارتقاء گفتمان انقلاب اسلامی.
برای این منظور دو هدف حداکثری و حداقلی باید داشت. هدف حداقلی ما حفاظت و بسط گفتمان انقلاب اسلامی، با حمایت از شخصی است که بیشترین قرابت و نزدیکی را با این گفتمان دارد، حتی اگر پیروز انتخابات نباشد. و هدف حداکثری ما حفاظت و بسط گفتمان انقلاب اسلامی با حمایت و به پیروزی رساندنِ همان شخص است. بر این اساس ما باید یک خیزکوتاه و همه جانبه برداریم برای به پیروزی رساندنِ کسی که بیشترین نمایندگی را از گفتمان انقلاب می نماید، و یک خیزبلند برداریم برای به پیروزی رساندن او در دوره های بعد، اگر آن شخص در این دور، پیروز میدان نباشد.
بدین منظور:
اولاً باید نخبگان ارزشی جامعه را مملو و مالالِ از علم و فهم، ایمان و اعتقاد و بصیرت و شجاعت نسبت به گفتمان انقلاب اسلامی بنماییم.
ثانیاً تحلیل های فوق برای نخبگانِ ارزشی است؛ با توده مردم باید ملموس سخن گفت. راهبرد ما در حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامی و در حمایت از کاندیدای مورد نظر در فضای افکار عمومی، باید تمرکز بر دولت نهم باشد. البته با توجه به این نکته که باید میان دولت نهم و دولت دهم و احمدی نژاد فاصله انداخت. دولت نهم متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی است و دولت دهم و احمدی نژادِ فعلی، متعلق به جریان انحرافی. باید این جدایی را انداخت و با همه ابزارهای مشروع، دولت نهم یعنی بهترین دولت بعد از مشروطه را جلوی چشمان مردم بر سر دست گرفت. همه فضا را باید با یاد و ذکر دولت نهم پر کرد و استمرار آن را، منوط به انتخابِ نماینده گفتمان انقلاب اسلامی معرفی کرد. مردم با همه وجود منافع و مصالح دولت نهم را درک کردند و حقیقتاً دولت نهم زندگی عموم مردم را متحول کرد. مردم همراه با امام جامعه، دولتی می خواهند که همه نقاط قوت دولت نهم، به علاوه نقاط قوت دیگر را داشته باشد. اگر مردم احساس کنند، کاندیدای نماینده گفتمان انقلاب، با قوت بیشتر دولت نهم را استمرار خواهد بخشید، بی تردید بدان تمایل خواهند یافت. باید با به کار گیری همه ابزارهای مشروعِ فرهنگی، هنری، سیاسی و... با جدایی انداختن میان دولت نهم و میان دولت دهم و خودِ احمدی نژاد، توده مردم را به سوی استمرار دولت نهم سوق داد. باید به مردم ابلاغ کرد که هر چند دولت دهم پایین تر از دولت نهم بود اما دولت یازدهم باید بالاتر از دولت نهم و استمرار آن باشد.
ثالثاً عنصر اصلی و حقیقی پیروزی را - یعنی توکل به خدای ارحم الراحمین و توسل به صاحبان اصلی انقلاب و معصومین علیه السلام به ویژه محور آنان یعنی حضرت زهرای اطهر - نه خودمان فراموش کنیم و نه اجازه دهیم میان مردم به فراموشی سپرده شود. ما استمرار و تقویت گفتمان انقلاب اسلامی و پیروزی کاندیدای نماینده این گفتمان را باید و باید با دعا و گریه و زاری از خدای متعال بخواهیم و بگیریم.
هشتم: سخن آخر
ما شخص محور نیستیم، منصفانه و با تحلیل و استدلال می گوییم: جبهه پایداری بیشترین قرابت را با گفتمان ناب انقلاب اسلامی دارد.
منبع:رجا نیوز
|