کدام هاشمی میآید؟
18 ارديبهشت 1392 |
علیرضا آستانه طی مطلبی با عنوان "کدام هاشمی میآید؟" در وبلاگ خود به نام یادداشتهای حزب تکنفره نوشت: «کسی فکر نمیکرد که آن شوکت دولتداری چپ اسلامی در بهار 67 به خزانی در پایان سال 68 برسد. چپ اسلامی هم مجلس را انباشته از خط امامیها کرده بود و هم دولت میرحسین موسوی را داشت و هم بر قوه قضائیه، آیتالله موسوی اردبیلی را میدید. مهدی کروبی مظلومانه از حج خونین مکه برگشته بود و محبوبیت چپ در اوج بود.
در طول یک سال ورق برگشت و با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی حتی میرحسین را در حد بنیاد مستضعفان ندیدند. مجلس هم توان چانهزنی با رئیسجمهوری چون هاشمی را نیافت.
راست از شانه هاشمی برخاست و کشور را قبضه کرد. آنچنان اوضاع امور راست شد که نه محمد خاتمی طاقت ماندن در کابینه هاشمی را پیدا کرد و نه کروبی و میرحسین جایی جز کنج عزلت یافتند.
هاشمی رفسنجانی برای جناح راست همچون ذخر عظیم و گنج نامحدودی بود که از آخرین دم ممات به نفس مسیحایی او جان دوباره یافت و بر نردبان نشست.
حالا بیست و چند سال گذشته است. کسی جز پیرمردهای با تقوای جناح راست این موارد را به یاد ندارند. راستها هشت سال پیش از دنده پهن خویش یک چپ نو انقلابی به نام احمدینژاد معرفی کردند که بزرگترین کار انقلابیاش همان کاری بود که هاشمی در سال 68 با چپهای مذهبی کرد. کابینه او همان آدمهای دولت هاشمی بودند که مجال شایسته برای بر کشیدن نیافتند و حالا سه پله یک پله بالا آمدن، شکستن حلقه بسته مدیران شد.
از محمود احمدینژاد و مشایی و دیگران همه در صف هاشمی بودند و گمان نمیرود که الگویی بهتر از هاشمی آن سالها برای ریاست جمهوری در ذهن داشته باشند. منتقدان وضع مورد نظر هاشمی آن روز از انزوای سال 68 اوضاعی بدتر دارند و در حصرند. حالا هاشمی شاید بعد از بیست سال هاشمی دیگری است اما گاهی که سخت حرف میزند نشانههای تاریخیاش جز خدمت به تفکرات جناح راست نیست. راستهای قدیم این نقش از هاشمی را هنوز دوست میدارند که از دیگران بنیصدری بسازد و دولتی بگیرد و هرکدام وزارت و معاونتی را در کابینه به عهده بگیرند.
این نقش را هاشمی دوست میدارد و واقعا هم در ابراز برادری با رهبری صدق دارد اما پررنگ شدن این نقش برای هاشمی، چشم بستن بر نقشهای دیگری است که او میتوانست و آن را بازی نکرد.
سوال اهل عبرت این است که هاشمی 92 با هاشمی سال 68 چه تفاوتی دارد؟ هاشمی سال 68، هاشمی نظام بود. جامعه ایرانی نیازمند تنفس است و این چاله که غربیها برای ایران کندهاند، ماشین نظام را به فکر بکس و بات در جا زدن به چهرهای از احمدینژاد ساکنتر در حفظ وضع موجود انداخته است؛ چهرهای که تمام مشکلات را سیاستهای پولی و مالی محمود بداند و از احمدینژاد به مخالفان سختتر باشد. این گارد برای هر کس که خوب باشد، برای میلیونها جوان تحصیلکرده و روشنفکر ایرانی ماتم بزرگی است. هر چند بلوفها در سر و سامان دادن به اقتصاد در ظرف چند ماه و کمتر از دو سال، عوامفریبی است.
شعار این انقلاب، نان نبود. گرچه نان، درد بزرگی در این روزهاست. ماشین نظام را مردمی از این چاله بر سر پیچ بیرون خواهند کشید که خواستههایشان را احترام کنند. هاشمی 92 فعلا همان هاشمی 68 است حتی اگر اکبر گنجی تطهیرش کند. کسی نمیخواهد یکی از بنیانگذران انقلاب 57 با رهبری نظام زاویه بسازد و یا ادبیات هاشمی ادبیات آنور آب باشد اما وقتی برخی مردم سید محمد خاتمی را اشاره میزنند و این خاتمی نمیتواند وارد انتخابات شود، هاشمی رفسنجانی باید طرفیت همه مطلوبهای مردم باشد، همچون احمدینژاد مردمداری کند و خاطر عاطر به عیادت بازیگری دلشکسته ببرد و چون سال 68 حلقه "وارد نشوید" به صندوق دولت نیندازد، همچون محمد خاتمی به مردمسالاری معتقد باشد و از لگد شدن مردم احساس درد کند و هم خود را یاوری برای رهبری برای رسیدن به اهداف ایران آینده بداند.
این همه با هاشمی 68 زمین تا آسمان فرق است ...»
منبع:ایسنا
|