این دو جمهوری تنها در لفظ مشتركند

 

در نگاهی به تاریخ اندیشه‌، اگر خیلی ‌هم به گذشته‌های دور نرویم و نگاه خود را تنها معطوف به تحولات و نتایجی كنیم كه به سلطه‌ی غرب در ابعاد مختلف ‌بر دنیای حاضر ‌انجامیده است‌، به‌طور منطقی می‌توانیم ریشه‌های ‌این پدیده‌ی جهانگیر را از منظرهای مختلف ‌ببینیم. لكن نویسنده‌ی این سطور كه علاقه‌مند به نظریه‌ی «دولت و تمدن» است، در تحلیل‌ خود عنصر سیاست را مقدم بر عناصر دیگر قرار می‌دهد. بر ‌اساس این نظریه هر یك از دیگر عناصر سازنده‌ی نظام اجتماعی مانند فرهنگ یا اقتصاد در مرتبه‌ی بعدی قرار می‌گیرند. از منظر این نظریه، غرب ابتدا به شیوه‌های مختلف سعی كرد‌ه ‌كه سلطه‌ی خو‌یش را در حوزه‌ی سیاسی مسجل ‌كند و سپس به ارائه‌ی تصو‌یری از تاریخ، فرهنگ و جامعه‌ی مورد نظر خود ‌بپر‌دازد و دنیا و تحولات آن را آن‌گونه تصویر كند كه می‌خواهد.
بر اساس این نقشه‌ی فرهنگی، تنها غرب در مسیر درست تاریخ قدم ‌گذاشته و توانسته است به عصر مدرن برسد. بقیه‌ی دنیا ‌و از جمله ‌جهان اسلام ‌هنوز هم‌ متعلق به گذشته یا عصر سنت هستند و اگر بخواهند در مسیر توسعه و پیشرفت قدم بگذارند، باید راهی را انتخاب كنند كه پیشگامان ‌توسعه‌، یعنی غربی‌ها رفته‌اند.
آن‌ها به‌گونه‌ای متفاوت از مردم مغرب‌زمین دنیا را می‌فهمند، لذا در دنیا هم به دنبال چیزهای دیگری می‌گردند. مردم غرب تاریخ خود را در یونان و روم جست‌وجو می‌كنند و این‌ها در تاریخ انبیاء.
به نظر می‌رسد كه نقشه‌ی فرهنگی غرب یك مفهوم مركزی دارد. این مفهوم مركزی ‌همانا «فلسفه‌ی مادی حیات» است. فلسفه‌ی مادی حیات در تمام حوزه‌های مختلف سیاست، اقتصاد و اجتماع ظهور و بروز دارد‌؛ در حوزه‌ی سیاست به نفی دخالت مذهب منجر ‌می‌شود، در حوزه‌ی اجتماعی رفاه جای سعادت را می‌گیرد و در اقتصاد، سودجویی اصل ‌می‌شود.
‌نخستین نتیجه‌ی ظهور امام خمینی (ره) این بود كه نقشه‌ی فرهنگی غرب را به چالش كشید و مفهوم مركزی آن را مورد تهدید قرار داد. با ظهور امام خمینی (ره)‌، مذهب كه توسط فلسفه‌ی مادی حیات كنار گذاشته ‌شده بود یا نقش فرعی پیدا كرده بود، بار دیگر وارد معادلات فكری، فلسفی و اجتماعی شد و نقشه‌ی ‌فرهنگی غرب ‌را دچار بحران كرد. ‌بروز و ظهور این بحران را می‌توان در فروپاشی نظام شوروی سابق و تجدید نظر ‌اندیشمندان در تئوری‌های انقلاب و اقتصاد و اجتماع ‌به‌وضوح دید. ‌هم‌چنین این چالش در كشورهای اسلامی با ظهور اسلام‌خواهی با وسعت بیشتری رخ نمود.
امام خمینی (ره) در حوزه‌ی سیاست به نوآوری دست زد. وی توانست دعوای قرون متمادی بین انسان و خدا را حل كند و یك مدل حكومتی جدید را در كنار دیگر نظریه‌های حكومتی مانند استبدادی، سلطنتی و جمهوری مطرح ‌نماید. این همان نظریه‌ی جمهوری اسلامی یا نظریه‌ی ولایت و جمهوریت است. در تدوین این نظریه نكته‌ی مهم این است كه امام خمینی (ره) به هیچ‌یك از فیلسوفان گذشته و حال مغرب‌زمین استناد نكرده و راهی نو پیش روی متفكران دنیای اسلام و حتی جهان قرار داده تا نشان بدهد ‌كه بدون تكیه ‌و استناد به غرب هم می‌توان زندگی كرد و اندیشه داشت.
از آنجا كه نظام سیاسی ‌امام خمینی، نقطه‌ی مركزی غرب را نشانه رفته است، مخالفت با آن هم از طرف كل غرب با تمام نظام‌ها و ادعا‌های مختلف ‌آن مطرح است ‌و نه‌فقط یك كشور خاص مانند آمریكا. در مقابله با نظام نوپا‌ی جمهوری اسلامی‌، غرب از تمام تجربیات خود در مقابله با انقلاب‌ها ‌و جنبش‌های آزادی‌بخش استفاده كرده، ولی هیچ‌یك از آن‌ها كارگر نیفتاده‌؛ استفاده از نیروهای تكنوكرات تحصیل‌كرده‌ی غرب، نفوذی‌های گروهك‌ها، ترور رهبران مردم و بالاخره جنگ تحمیلی.
به نظر می‌رسد ‌كه جنگ تحمیلی نقطه‌ی مشترك ‌همه‌ی كشورهای غربی برای به بن‌بست رساندن این نظام بود. تحمیل جنگ شاید به نظر آن‌ها راه حل سریع و زودبازدهی بود كه آن هم به لطف خدا دستاوردی برایشان نداشت. در مورد دیگر كشورهای جهان سوم كافی بود كه غرب ناوهای خود را فقط به حركت درآورد تا كشوری را تسلیم خود كند‌، ولی این تجربه در مورد ایران ‌اسلامی ‌به هیچ وجه افاقه نكرد؛ تا جایی كه ‌حتی خود آمریكا و همراهانش نیز آماده شدند ‌تا به میدان بیایند. لذا غرب و شرق فهمیدند كه جنگ سخت با ایران اسلامی چاره‌ی كارشان نیست.
پس از پایان جنگ تحمیلی، غرب و در رأس آن‌ آمریكا‌، شیوه‌های دیگری را در دستور كار خود قرار داد كه آخرین آن‌ها حوادث پس از انتخاب ریاست‌جمهوری در خرداد 1388 بود‌؛ ‌اتفاقی كه نزد ما به فتنه مشهور شده و در ادبیات بین‌المللی آن را به نام انقلاب مخملی می‌شناسند. انقلاب مخملی درواقع استفاده از آزادی بر علیه آزادی است. در انتخابات 88 و پس از آن با پدیده‌ی نوظهوری روبه‌رو شدیم كه برای فهم بهتر آن باید از بیرونی‌ترین سطح این پدیده آغاز ‌كنیم و نوع‌بندی1 نیروهای درگیر در صحنه‌ی ‌این منازعه‌ی اجتماعی ‌را ارائه دهیم. در یك طرف این صحنه رهبری، دولت، تمام ارگان‌های رسمی و بخش عمده‌ای از مراجع ‌و مردم قرار داشتند. در طرف دیگر نیز نیروهایی با انگیزه‌های متفاوت خودنمایی كردند كه تركیب آن‌ها ‌عبارت بود2 از : (الف) در سطح بین‌المللی: دولت‌های غربی با امكانات رسانه‌ای و نیروهای ضد انقلاب خارج‌نشین؛ چه ماركسیست‌ها و چه سلطت‌طلب‌ها، (ب) در سطح منطقه: بخشی از دولت‌های عرب یا امكانات رسانه‌ای آن‌ها‌، (ج) در سطح ملی: بخشی از نیروهای دیروز انقلاب. مسئله‌ عمده این است كه غرب و آمریكا این‌بار ‌هم در پروژه‌ی براندازی شكست خوردند‌ و ناكام ماندند؛ حتی با اینكه این‌بار برای عملیات خود از نیروهای تجدیدنظرطلب انقلاب نیز استفاده كردند.
‌پرسش اساسی این است كه چرا غرب تاكنون در ایران موفق نشده است؟ به نظر می‌رسد پاسخ ‌این سؤال را باید در ویژگی‌های انقلاب ‌اسلامی و جامعه‌ی ایران جست‌وجو كرد. به عبارت دیگر، به شكل‌های مختلفی می‌توان به این سؤال پاسخ داد و البته نویسنده‌ی این سطور پاسخ را در «فرایند تولید نخبه‌گرایی» و «مردم» جست‌وجو می‌كند.
مسئله‌ی مهم این است كه ‌در جوامعی كه غرب ‌تاكنون با آن‌ها سر و كار داشته و دارد، فرایند تولید نخبه‌گرایی محدود به آموزش و پرورش رسمی ‌است؛ فرایندی كه در نهایت غرب را آمال و آرزوهای خود می‌داند. لذا اگر در این كشورها حادثه، اتفاق یا حتی جنبشی رخ دهد، درك و مهار آن كار چندانی ندارد‌، زیرا حرف‌ها و شعارها و حتی تاكتیك‌ها‌ی آن‌ها برای غرب شناخته ‌شده است. در حالی كه در ایران وضع به گونه‌ا‌ی دیگر است.
در ایران یك جریان مداوم و تاریخی تولید نخبه تحت عنوان روحانیت با مراتب مختلف آن و در نهایت مرجعیت وجود دارد كه اساساً منبع فكری ‌آن آموزه‌های غرب نیست. این جریان و مكانیسم رفتار و تصمیم‌گیری آن برای غرب‌، به‌رغم تلاش‌هایی كه كرده‌، هم‌چنان ناشناخته مانده است. این جریان به‌رغم افت و خیزهایی كه داشته، همیشه در كنار مردم و علیه طواغیت بوده است. این جریان اصلی كه ریشه در اعتقادات مردم ‌دارد و همراهی با آن‌ها بخشی از اعتقادات مردم است، از گذشته تاكنون توانسته نقش عمده‌ای در تاریخ ایران داشته باشد. در كنار این جریان، جریان آموزش مدرن هم وجود دارد كه بخش عمده‌ی آموزش‌دیدگان آن نیز به دلیل اعتقادات دینی هم‌دل و همراه جریان اول هستند.
بر اساس آموزه‌های دینی، رهبری جامعه از درون جریان فكر دینی تولید می‌شود كه یك ‌جریان پایدار، قوی و عجین‌شده با اعتقادات دینی مردم است. مسئله در اینجا بحث از مصداق است. مردم بر اساس آموزه‌های دینی در هر دوره‏ای مصداق ‌رهبر دینی را در چهره‌ی یك عالم دینی جست‌وجو می‌كر‌ده‌اند ‌كه در عصر ما آن را در امام خمینی (ره) یافتند. واقع امر این است كه قبل از انقلاب، وجدان عمومی دینی ‌مردم ما به دنبال یك انسان كامل بود تا او را همراهی كند. مثلاً در گذشته افرادی فقیه بوده‌اند، ولی از سیاست دوری می‌كردند. ممكن است فقیه و سیاست‌مدار هم بودند‌، ولی شجاعت نداشتند. در مورد امام خمینی اما این‌گونه نبود، بلكه تمام صفات یك انسان كامل در او جمع بود. به‌علاوه این‌كه  مقدم بر هر چیز‌، امام خمینی عامل به تمام حرف‌هایی بود كه اظهار می‌داشت. مردم تمام صفات یك انسان كامل را در امام خمینی یافتند. در جامعه‌ی اسلامی ایران بر اساس واقعیت‌های جامعه‌شناختی، رهبری از درون فكر دینی بروز و ظهور پیدا می‌كند و این دلیل اول ناكامی غرب در درك انقلاب اسلامی بود‌ه و هست. دلیل دوم را باید در ایمان‌آورندگانی جست‌وجو كرد كه پایه‌های اصلی حكومت را در واقعیت اجتماعی تشكیل می‌دهند. در این مدینه عوامل تفكیك‌كننده و جداسازنده‌ی اجتماعی افراد جامعه مانند طبقه، نژاد و قوم و قبیله رنگ می‌بازد و عنصری وحدت‌بخش تبلور می‌یابد كه همان ایمان به خدای واحد است.
درست است ‌كه مردم این سرزمین از جهت فیزیك بدنی یا ارگانیسم رفتاری مانند ملل دیگر هستند، ولی نظام خانوادگی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی ‌آن‌ها ‌آثار كاملاً متفاوتی ‌را بر ذهن و اندیشه‌‌شان حاكم ‌نموده است. به عبارت دیگر آن‌ها به‌گونه‌ای متفاوت از مردم مغرب‌زمین دنیا را می‌فهمند، لذا در دنیا هم به دنبال چیزهای دیگری می‌گردند. مردم غرب تاریخ خود را در یونان و روم جست‌وجو می‌كنند و این‌ها در تاریخ انبیاء. آن‌ها برای ارضای نفس كار می‌كنند و این‌ها برای رضای خدا وارد مبارزه می‌شوند و برای رضای او این مبارزه ‌را ادامه می‌دهند. ‌پس این دو جمهوری تنها در لفظ مشتركند ‌و  نه در چیز دیگر. در ایران اسلامی تركیب دو ویژگی خاص، یعنی ولایت (رهبری) و جمهوریت (تكیه بر مردم مؤمن) در دوره‌های مختلف انقلاب و جنگ معجزه‌هایی آفرید كه هیچ تحلیل‌گری قدرت فهم ‌كامل آن را نیا‌فت. البته همه‌ی این‌ها از آموزه‌های الهی ‌بود كه علمای ربانی نسل به نسل ‌به ما آموخته بودند.
مكتب (آموزه‌های الهی)، رهبری (ولایت) و مردم (جمهور) سه مفهوم كلیدی هستند كه راز و رمز ماندگاری نهضت انبیاء الهی و انقلاب اسلامی ایران را در  همه‌ی تاریخ تبیین می‌كنند. انقلاب اسلامی ایران در شرایطی از تحولات جهانی و تاریخ ایران رقم خورد كه دو قطب بزرگ سرمایه‌داری غرب و كمونیسم ‌شرق بر دنیا سیطره داشتند و به‌گونه‌ای دنیا و نهادهای بین‌المللی را بین خود تقسیم كرده بودند كه خارج از این دو بلوك، امكان زندگی و زیستن به هر شكلی ‌منتفی بود. در این فضای سیاسی كه با اقتصاد، تاریخ، جامعه‌شناسی و فرهنگ و هنر ‌غرب و شرق تحكیم شده بود، همه‌ی اراده‌ها سركوب شده بود و گوینده‌ی هر كلامی باید قبل از هر اقدامی با تكیه بر یكی از این دو بلوك در مقابل بلوك دیگر می‌ایستاد.
نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در پانزدهم خرداد 1342 در چنین شرایط سخت و شكننده‌ای رخ داد كه هر اراده‌ای ‌ناچار از تسلیم ‌بود و هر حركت و جنبشی محكوم ‌به شكست. ‌این نهضت خدایی توانست راه جدیدی را در مبارزه با هر دو بلوك پیش چشم جهانیان بگشاید. نحوه‌ی برخورد هر دو بلوك ‌شرق و غرب نیز با نهضت پانزده خرداد یكسان بود و تنها تفاوت‌، در نوع ادبیات آن‌ها بود. بقا‌ی نهضت پانزده خرداد در فاصله‌ی  1342 تا 1357 و منجر شدن آن به انقلاب اسلامی ‌نیز تنها با سه مفهوم كلیدی مكتب، رهبری و جمهوریت قابل توضیح است.
در بهمن 1357 انقلاب ‌اسلامی ‌بر اساس آموزه‌های دینی و با نام خدا ‌در ایران ‌به پیروزی رسید و در مقابل بلوك سرمایه‌داری و كمونیسم ایستاد. ‌هر دو بلوك به‌رغم لباس شیك حقوق بشری و توسعه و هزاران حرف زیبای دیگر‌، با تمام تجهیزات بر جمهور ایمان‌آورندگان به خدای واحد یورش ‌آوردند، ولی در پایان با لطف خدا و با هماهنگی رهبری و مردم، همه در آتش حسرت سوختند. ‌البته پایان جنگ سخت‌افزاری یا ‌همان جنگ ‌تحمیلی، پایان مبارزه‌ی حق و باطل نبوده و نیست. مبارزه‌ی شرق و غرب بر علیه انقلاب اسلامی پس از جنگ به شكل دیگری ادامه یافته كه امروزه ‌آن را جنگ نرم می‌خوانند.
پس از رحلت حضرت امام خمینی و انتخاب رهبر معظم انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای، فصل جدیدی ‌در مبارزه آغاز شد‌. در این دوران علاوه بر تهدیدات خارجی، پدیده‌ای به نام تجدیدنظرطلبی ‌رخ نمود كه در انتخابات خرداد 1388 بروز بیرونی بسیار ملموسی ‌یافت. برخورد با این پدیده كار آسانی نبوده و نیست؛ برخورد با تجدیدنظرطلبان كه تا دیروز در صف انقلابیون بود‌ه‌اند و امروز با قاسطین همراه شده‌اند. حل این معمای پیچیده مانند گذشته به دست رهبری بود كه همان نقطه‌ی مركزی اعتماد جمهور است. این آن چیزی بود كه در نماز جمعه‌ی پس از حوادث انتخابات تبلور یافت و هیمنه‌ی دست‌اندكاران انقلاب مخملی را در هم شكست. پس از ‌آن ‌نیز مؤمنان به اسلام و رهبری بودند كه در 9 دی ‌و 22 بهمن ‌1388‌ حماسه آفریدند.
از : دكتر غلام‌رضا جمشیدی‌ها رئیس دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
پی‌نوشت:
1. Typology
2. این طبقه‌بندی بر اساس اطلاعیه‌ها یا رفتار‌های رسمی است كه افراد و گروه‌ها از خود بروز داده‌اند. 

پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)

 

 
استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.