نقطه ضعف اساسی ما در مشارکت جمعی
  15 فروردين 1392

 



جعفریان، رسول - هر بار که یک اختلاف سیاسی عمیق در جامعه ما پدید آمده، گروهی از مردم بویژه از نخبگان از مشارکت جمعی کنار گذاشته شده اند و ماها که عادت به انشعاب داریم، آسیب زیادی را از این بابت بر جامعه خود تحمیل کرده ایم.
مشارکت جمعی در ساختن یک جامعه پدیده‌ای پذیرفته شده در امر تمدن و نظام سازی است. این مشارکت تابع دو امر است. نخست کمی و دوم کیفی. در بخش کمی، هر چه تعداد مشارکین در بنای یک نظام و مجموعه بیشتر باشد، آن نظام نیرومند تر و استوارتر و معقول تر خواهد بود. طبیعی است که تمدن از یک گروه اندک بر نمی‌خیزد و جامعه‌ای که به صورت مستقل، با چند میلیون نفر محدود، قصد ساختن تمدن بزرگی را داشته باشد، محال است بتواند توفیق یابد. امروزه تردیدی نیست که بزرگی تمدن معاصر، یکی از دلایل اصلیش، رشد جمعیت در جهان فعلی است، به طوری که از قرن پانزدهم میلادی به این سو، یکسره بر جمعیت دنیا افزوده شده و مناسبات اینان به هم نزدیکتر و مشارکت جمعی آنان در بنای تمدن امروزی بیشتر شده است. بنابرین مشارکت این مجموعه به لحاظ کمی نهایت اهمیت را دارد.
دوم مشارکت کیفی است که مربوط به چگونگی امر مشارکت، تقویت آن، ایجاد سازوکار مناسب برای گسترش دامنه مشارکت و برنامه ریزی برای جلوگیری از انشقاق و اختلاف در میان مشارکین است. پدیده شرکت های چند ملیتی، پدید آمدن اقتصادهای جمعی، ایجاد اتحادیه های قاره ای و بسیاری از مسائل دیگر، دقیقا برای ایجاد این مشارکت است. در دنیای فعلی نه تنها سوسیالیست ها بلکه حتی جهان سرمایه داری نیز روی پدیده مشارکت کمی و کیفی سرمایه گذاری جدی کرده و می کند، هر چند در نهایت نوعی انحصار را برای خود نگاه می دارد تا بتواند مسیر کلی مشارکت و در نتیجه پیشرفت را در چهارچوبی که خود می خواهد نگاه دارد.
با این مقدمه، روشن می شود که در درون یک کشور و تا آنجا که به یک جامعه خاص مانند جامعه ایرانی بر می گردد، مشارکت از زاویه کمیت و کیفیت پدیده ای است که نیاز به حمایت و برنامه ریزی دارد. در حالی که در بسیاری از موارد، برای عکس آن برنامه ریزی می شود، به طوری که عده ای اساس این مشارکت را زیر سؤال می برند و با متهم کردن گروه های دیگر و خارج کردن آنان از مسیر یا به اصطلاح پیاده کردن آنها از قطار، مانع از مشارکت آنان می شوند. این گروه که مدام نسبت به دیگران سوء ظن دارند، صرفا از کنترل و حذف سخن می گویند و با ایجاد دو دستگی ها و چند دستگی ها در جا معه، زمینه نابودی مشارکت را هم در بخش کمی و هم کیفی ایجاد می کنند.
یکی از مهم ترین عوامل در این مسیر، اختلافات سیاسی و فرهنگی است که هر از چندی در جامعه اوج می گیرد و بهانه ای برای جدایی ها می شود. زمانی که افراد یک جامعه به دلیل یک اختلاف سیاسی، از هم دیگر جدا می شوند امر مشارکت تضعیف می شود. دلیل آن روشن است، زیرا در نتیجه این اختلاف، واز آنجایی که قدرت در دست یک گروه می ماند و دیگران محروم می شوند، به تدریج زمینه مشارکت آنان از بین می رود. این زمینه، هم به انگیزه ها و مسائل روانی بر می گردد و هم به حضور و مشارکت فیزیکی آنان آسیب می زند. گذشت زمان روی این اختلاف، و آشتی نکردن ها، سبب می شود تا عده ای که کنار گذاشته شده اند، افکار و اندیشه هاشان از جمعی که حاکمند جدا شود، آن اندازه که دیگر زمینه ای برای حضورشان وجود نداشته باشد. این گروه یا به دنبال فضاهای دیگری برای بروز و ظهور خود خواهند بود و مثلا مهاجرت خواهند کرد، یا به طور کلی به موجوداتی عاطل و باطل با نقش بسیار محدود و جزئی تبدیل خواهند شد. در چنین جامعه‌ای، تصمیم گیری ها بر عهده چند نفر محدود است، تحصیلات تکمیلی تنها برای گروه خاصی تعریف می شود، مقام استادی برای افراد تأیید شده از سوی مقامات بالاتر تنفیذ می شود و در نتیجه و به تدریج مشارکت کمتر و کمتر می شود. در چنین جامعه ای، همه ضرر می کنند و بدنامی برای آنان که شرایط را چنین فراهم کرده اند باقی خواهد ماند.
افراط گری در جامعه از سوی هر کسی که باشد، زمینه این جدایی هاست، جدایی ها که به تدریج، چنان و چندان دره های عمیقی میان افراد جامعه ایجاد می کند که بعضی، به کلی از روند مشارکتی جامعه کنار گذاشته می شوند و در نتیجه و به مرور، افراد کمتر و کمتری در این مشارکت سهم خواهند داشت. نتیجه این امر جز این نخواهد بود که حتی اگر جامعه اداره شود، پیشرفت محسوسی به ویژه در قیاس با برخی جوامع مشارکتی و مردمی به دست نخواهد آمد و در مقابل، جوامع دیگر که روی اصل مشارکت سرمایه گذاری بیشتری کرده‌اند، جلوتر و جلوتر خواهند رفت. روشن است که در این باره باید بیش از این نوشت و گفت.

منبع:انتخابات   

 

 
استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.