مهدی محمدی طی یادداشتی در پایگاه 'برهان' به بررسی 'پیغامهای راهبردی که غرب از انتخابات 12 اسفند ایران دریافت کرد' پرداخت/ 'انتخابات مشخص کرد که در ایران، تنها رهبری است که توان بسیج اجتماعی دارد/ توان ریسکپذیری ایران در شرایط جدید به شدت افزایش یافته است'
15 اسفند 1390 |
مهدی محمدی؛ انتخابات پر شور مجلس نهم از این حیث حائز اهمیت است که در حدود چهار ماه گذشته طرف غربی بستهای از فشار بر روی ایران فعال نمود و هدف آن از این بسته –به گفتهی خودشان- به طور مشخص تأثیرگذاری بر محیط داخلی ایران و نیز تأثیرگذاری بر تقویم رویدادهای سیاسی آن بود.
در این راستا موارد زیر در دستور کار قرار گرفت:
1- تبدیل انتخابات به آزمونی برای مشروعیت نظام
2- کاهش حضور مردم در انتخابات به معنای کاهش مشروعیت مردمی نظام
3- تشدید شکافهای سیاسی در داخل ایران
4- رساندن وضعیت به جایی که تغییر در سیاست خارجی تبدیل به یک مطالبهی عمومی در داخل کشور شود. به بیان دقیقتر مردم خواهان تغییر سیاست هستهای نظام و نیز تغییر سیاست منطقهای آن شوند. در واقع مردم به این نتیجه برسند که منشأ فشاری که به آنها وارد میشود، رفتار نظام در سیاست خارجی است و چنانچه نظام در سیاست خارجی خود تغییراتی اعمال نماید، غرب تا این حد فشار نمیآورد.
5- وادار کردن ایران به مذاکره در چارچوب همان عامل چهارم. نگاه غرب در شرایط کنونی آن است که ایران زمانی سیاست خارجی خود را تغییر میدهد که به این نقطه برسد که این شیوه منجر به تولید مشکلات داخلی شده است. آنها بر این اعتقادند که اگر ایران احساس کند رویکرد فعلی آن در حوزهی خارجی باعث شورش مردم برضد حاکمیت میشود، موجودیت نظام را در خطر دیده و در آن صورت تغییراتی را که مطلوب غرب است در سیاست خارجی خود اعمال میکند.
این جاست که طرف غربی یکی از علایم تغییر در سیاست خارجی ایران را در این میداند که بر سر میز مذاکره نشسته و پذیرفتن چنین مسألهای به منزلهی آن است که ایران رفته رفته به سمت تغییر قدم برمیدارد.
12 اسفند از نظر طرف غربی زمانی بود که باید مسایل زیر به آزمون گذاشته میشد:
* آیا شکافهای سیاسی تشدید شده یا خیر؟
* آیا تغییر سیاست خارجی به مطالبهی مردم تبدیل شده یا خیر؟
* آیا حضور مردم در انتخابات کاهش یافته که آنها بتوانند کاهش مشروعیت نظام را نتیجه بگیرند یا خیر؟
در چنین شرایطی اتفاق 12 اسفند به این معناست که:
1- هدف گذاریهای غرب دربارهی ایران، نادرست و روش اعمال فشار مستقیم که به خصوص در چهار ماه گذشته برای رسیدن به این اهداف در پیش گرفته شده نیز از آن نادرستتر بوده است. چرا که نه تنها به نتیجهی مطلوب منتهی نشده بلکه افزایش توان و انگیزهی مقاومت مردم ایران را نیز در مقابل غرب به همراه داشته است.
2- اسراییلیها از چند ماه پیش بر این تصور بودند که تحمل مردم ایران در مقابل فشارها کم شده و اگر بیش از این فشاری را متحمل شوند، به جای غرب، نظام را مقصر خواهند دانست. از این رو مردم ایران در وضعیتی هستند که منتظرند تا یک منجی از بیرون رسیده و آنها را نجات دهد. این انتخابات نشان داد که الگوی سنتی در خصوص ایران که نشان میدهد فشار خارجی به این کشور منجر به تقویت وحدت ملی در داخل میشود کماکان صادق است. در حالی که استدلال اسراییلیها این بود که از سال 88 به این سو الگوی یاد شده دچار دگرگونی گشته است. آنها معتقد بودند تا قبل از سال 88 اعمال فشارها و شکلگیری اتحاد ملی در ایران از رابطهای مستقیم بهره میبرد. اما بعد از 88 و به ویژه در این اواخر فشارها عامل گسست میان مردم و نظام شده است.
3- در این ارتباط پیغامی که آمریکا باید دریافت کند این است که افزایش فشارها ممکن است وحدت ملی در ایران را به جایی برساند که حتی گروههای غربگرا نیز در همسویی با فضای عمومی کشور در مقابل غرب قرار بگیرند. به بیان دقیقتر آمریکاییها باید بدانند تأثیری که افزایش فشار بر محیط داخلی ایران میگذارد، ضد غربی شدن رادیکال جامعه است. به گونهای که حتی طیفهای غربگرا نیز هم اینک در غربگرایی خود دچار مشکل شدهاند. البته این اتفاق بدون آن که پروژهای در داخل برای آن تدبیر شده باشد، نتیجهی طبیعی فشارها به شمار میآید.
4- نکتهی قابل توجه دیگر آن که از حدود یک سال قبل، جریان ضد انقلاب این گونه وانمود میکرد که مردم در سال 90 انتقام برخوردهای سال 88 را از نظام خواهند گرفت. چرا که پس از فتنه، دوباره نظام به رأی آنها نیاز پیدا کرده و بر این اساس مردم با تحریم انتخابات دست به انتقام گیری خواهند زد. در واقع علت انتخاب استراتژی تحریم از جانب ضد انقلاب و ائتلاف نسبی به وجود آمده میان عوامل داخلی و خارجی این جریان دقیقاً بیانگر همین موضوع بود.
با این وصف مشارکت 52 درصدی در شهر تهران در این انتخابات نشان داد که جریان فتنه همان اندک سرمایهی اجتماعی خود را نیز که طبقهی متوسط شهری بود -طبقهی محروم را که مدتها پیش از دست داده- و آنها گمان میکردند که این طبقه را کماکان به همراه دارند، از دست داده است. به بیان دقیقتر مردم با یک شیب ملایم و در عین حال صعودی از سال 88 به این سو به طور دایم در حال نزدیکتر شدن به نظام هستند. این در حالی است که طرف خارجی و ضد انقلاب همواره در این مدت مدعی بودند که مردم از نظام فاصله گرفتهاند؛ اما امکان ابراز این موضوع را ندارند. در این ارتباط باید گفت حال که مردم قدرت ابراز پیدا کردند به خوبی مشخص شد که این تحلیل تا چه اندازه نادرست است.
5- این انتخابات عیار جریان انحراف و وزن آن را نیز به خوبی به تصویر کشید. چرا که مشخص شد بدنهی اجتماعی آن بسیار ناچیز است. در واقع باید گفت همان گونه که از دست رفتن سرمایهی اجتماعی جریان فتنه آشکار گردید، عدم حضور جدی جریان انحرافی نیز همان پیام را به همراه داشت.
در این ارتباط معنای واضح رأی نیاوردن خانم «پروین احمدی نژاد» در زادگاه خود نیز آن است که جریان انحراف به دلیل زاویه گیری از رهبری و اصول انقلاب که از سال 89 به این سو تشدید شد، بعد از ماجرای خانهنشینی، دچار افت شدید سرمایهی اجتماعی شده است.
در واقع نتیجهی انتخابات نشان میدهد که عدم حضور جریان فتنه و انحراف تأثیری در میزان مشارکت نگذاشته و حتی مشارکت را به سمت گزینههای رادیکال موجود نیز سوق نداده است. به گونهای که فردی چون آقای «علی مطهری» نیز نتوانست رتبهای بهتر از هفتم برای ورود به مجلس کسب نماید. معنای این مسأله آن است که حتی علی مطهری به عنوان رادیکالترین کاندیدای موجود در صحنهی انتخابات نیز آن قدری که جریان فتنه تصور میکرد و تلاش داشت تا رأی وی را به یک رأی سمبلیک تبدیل کند اقبال مردم را به همراه نداشت.
6- در این دوره مشخص گردید که توان بسیج گری و متقاعد کنندگی دو جریان فتنه و انحراف از دست رفته و تنها مرجعی که در ایران توان بسیج اجتماعی دارد، رهبری است.
اهمیت این نکته از آن روست که جریان فتنه از سال 88 به این سو همواره بر این ادعا بوده که توان بسیج عمومی را داشته اما امکان این مسأله از آنها سلب شده است. جریان انحراف نیز مدعی است که اساساً کل سرمایهی اجتماعی پای کار نظام ریشه در عملکرد دولتهای نهم و دهم داشته و نظام به طور خالص سرمایهی اجتماعی چندانی ندارد.
این انتخابات مشخص کرد که هر دو جریان در تخمین میزان سرمایهی اجتماعی خود دچار خطایی فاحش بوده و در حالی که به واقع، هر دو طرف از صحنهی انتخابات کناره گرفته بودند، تنها کسی که توانست مردم را برای حضور در پای صندوقهای رأی بسیج نماید، رهبری انقلاب بود. با این تفاسیر اگر خواسته باشیم عوامل بسیج مردم در انتخابات را فهرست نماییم باید در درجهی اول به دعوت رهبری و در درجهی دوم به فشار خارجی و تصمیم مردم برای پاسخگویی به آن اشاره کنیم.
7- غربیها همواره به دنبال تغییر محاسبات ایرانیان بودند. در این راستا ابتدا بر روی محاسبات حاکمان تمرکز کردند. اما پس از شکست این رویکرد به سراغ محاسبات مردم رفته و تلاش کردند دیدگاه مردم را تغییر دهند که البته هیچ یک نیز محقق نشد.
با توجه به پشتوانهی اجتماعی که ایران در این انتخابات به دست آورده و با توجه به این که روشن شده است استراتژی غرب برای تأثیرگذاری بر حکومت و بر مردم ایران به اندازهی کافی ناکارآمد بوده، بدیهی است که گزینههای غرب، همگی مصرف شده و گزینهی جدیدی در کار نیست.
در واقع، تحریم بانک مرکزی و تحریم نفتی آخرین گزینههای ممکن بود و از این پس همان گونه که «نتانیاهو» میگوید، تنها کاری که از آمریکاییها بر میآید آن است که لحن خود را تشدید کنند.
بر این اساس ایران میتواند در مذاکرههای آینده بسیار پر قدرتتر از قبل ظاهر شود. با این استدلال که در صورت شکست مذاکرهها، غرب توانی برای مجازات ایران ندارد. به بیان دقیقتر امید غربیها این بود که ایران به دلیل هراس از مجازات، امتیاز خواهد داد.
اما امروز به خوبی مشخص شده است که:
1- مجازات اعمال شده بیتأثیر بوده و مجازات جدید نیز امکان اعمال ندارد.
2- ایران در سیاست خارجی خود اعم از حوزهی فنآوری هستهای و سایر حوزهها تصمیمهای بزرگتری خواهد گرفت.
3-توان ریسک پذیری ایران در شرایط جدید افزایش فاحشی یافته و بنابراین باید ریسکهای بالاتری را از ایران انتظار داشت.(*)
*مهدی محمدی؛ کارشناس مسایل سیاسی/انتهای متن/
منبع:گروه سیاسی برهان
|